18172223222222222216
♥↑ﺍﻟـــــﻮ ﺧـــــﺪﺍ ﺟـــــــﻮن ﻣـَﮕـﻪ ﺩُﻧﯿــﺎﺭﻭ ﻧﯿـﺎﻓـﺮﯾـﺪے
ﺗـﺎ ﺑـَـﻨـﺪﻩ ﻫﺎﺗـﻮ ﺍﻣﺘـﺤـﺎﻥ ﮐﻨـے؟
ﺑــَﻌﻀﯿـﺎ ﺧـﯿـﻠـے ﺭﺍﺣـَـﺖ ﺩِﻝ ﻣﯿـﺸـﮑـﻮﻧـﻦ!
ﺑــﻪ ﮔـﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ هــم ﻣﯿـﺨﻨـﺪﻥ! ﺑـﻌـﻀﯿـﺎ ﺧـﻮﺍﺏ بـقیــہ رو میــگیــرن
ﻭﻟــے ﺧـﻮﺩﺷـﻮﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿـﺨـﻮﺍﺑــﻦ!
ﺑــَـﻌﻀـﯿـﺎ ﺑـﺎ ﺣــﺮﻓﺎﺷـﻮﻥ ﺍﺷـڪ آـבمـو ﺩﺭﻣـﯿـﺎﺭﻥ!
ﺧـُـﺪﺍ ﭼـِـﺮﺍ ﻫــﯿـﭽـے ﺑـﻬـﺸــﻮﻥ ﻧـِـﻤﯿــﮕـے؟↓♥
وقتی می پرسی " چرا من؟ "
به دخترکی فکر کن
که از بین هزار عروسک می گوید "همین"
و هیچکس نمی داند
در کسری از ثانیه
بین او و چشم های عروسک
چه گذشته است...
تو کجایی سهراب؟!
آب را گل کردند...
چشم ها رو بستند و چه ها با دل کردند...
صبر کن سهراب !
گفته بودی قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب...
قایقت جا دارد؟
من از همهمه ی اهل زمین دلگیرم